وقتی در تور کتاب واشینگتن بودم، مرد پیری در پارکینگ به من رسید و بدون ادب پرسید: «شما همان کسی هستید که به مردم پیشنهاد می& دهد در املاک سرمایه& گذاری کنند؟»
با ادب تمام گفتم: «نه، من به مردم نمی& گویم پولشان را کجا قرار دهند.»
با خودکارش به سینه& ام زد و گفت: «ولی شما در بازار املاک هستید، نه؟»
خودکار را کنار زدم و گفتم: «من به مردم سرمایه& گذاری در تجارت، املاک، اوراق بهادار و کالاها را یاد می& دهم. من در همة دسته& ها سرمایه& گذاری می& کنم. مردم هر زمینه سرمایه& گذاری که انتخاب کنند به خودشان بستگی دارد.»
-ببین، من 3 ماه دیگر بازنشسته می& شوم و باید بدانم پولم را کجا سرمایه& گذاری کنم. حقوق بازنشستگی ندارم. می& توانی کمکم کنی؟
-اگر بخواهی یاد بگیری سرمایه& گذار خوبی باشی به تو کمک می& کنم؟
-چقدر باید هزینه کنم تا سرمایه& گذار شوم؟
-به خودت بستگی دارد. چقدر برای سرمایه& گذاری پول داری؟
-حدود 18 هزار دلار در بانک، یک خانه کوچک و یک ماشین. وامی هم ندارم. این تمام سرمایه من است. همسرم چند سال پیش من را ترک کرد. او شغل دولتی ثابت و منافعی داشت. من برای شرکت کوچک به عنوان مهندس کار می& کنم، ولی شرکت خوب عمل نمی& کند. کار کردن آنجا را دوست دارم اما حقوق کم است و منافع و ضمانت واقعی وجود ندارد.
با سکوت تأیید می& کردم و واقعاً می& دانستم چه دردی پشت حرف& های اوست. درد او، من را به یاد پدر بی& پول انداخت که حتی بعد از سن بازنشستگی به دنبال کار می& گشت. نهایتاً گفتم: «خوب شاید نباید بازنشسته شوید. چرا پول را در بانک نمی& گذاری و به کار کردن ادامه نمی& دهی؟ کاری که از آن لذت می& بری.»
-من راه بهتری می& دانم. سالهاست می& دانم باید سرمایه& گذاری کنم. نمی& توانم وانمود کنم که برای همیشه کار می& کنم. می& دانم روزی می& رسد که باید کار کردن را متوقف کنم. فکر کردن به خودم در آن روز من را می& ترساند. یک مرد تحصیلکرده که روزی باری روی دوش جامعه شود، چون نمی& توانم به کار کردن ادامه دهم و از خودم مراقبت کنم. همیشه سخت کار کردم ولی می& دانم روزهای کاریم به زودی تمام می& شود.
هر دو مکث طولانی کردیم. همانطور که قبل از این در کتاب گفتم از شنیدن این سئوالات خسته شدم. زیرا جواب آسانی ندارم که همه چیز را به طور جادویی درست کند. پول، سرمایه& گذاری، و امنیت مالی بلندمدت پاسخ& های ساده& ای ندارند.
او ادامه داد:« می& توانی کمکم کنی سرمایه& گذار بهتری شوم؟» معلوم بود او با پرسیدن این سئوال به دنبال جواب سریعی برای مشکل بازنشستگی& اش می& باشد.
کمی فکر کردم و از او پرسیدم: «شغلت چیست؟»
با افتخار گفت، «من مهندس ماشین& آلات هستم. 25 کارگر دارم که هر روز به من گزارش می& دهند.»
-خوب است. شغل پولت چیست؟
-شغل پولم؟ ... نمی& دانم. فقط آن را در بانک گذاشته& ام.
-خوب یعنی شغل پول تو بانکداری است.
-نمی& فهمم، منظورت چیست که می& گویی شغل پول من بانکداری است؟
-چون پول تو آنجا برای تو کار می& کند.
-ببین پدر پولدار به من یاد داد پولم را مثل کارگرانم ببینم. شغل من به عنوان سرمایه& گذار پیدا کردن کار برای کارگرانم است. پس 18 هزار کارگر تو در بانک کار می& کنند. یعنی آنها بانکداران حرفه& ای هستند.
-آیا پول من در تجارت بانکداری است؟
-درست است، شغل آنها بانکداری است، چون بانک به خاطر کار کردن در آنجا به آنها پول می& دهد.
-هیچ وقت اینطور به این موضوع نگاه نکرده بودم و ...
برگرفته از کتاب چه کسی پول مرا برداشت، نویسنده رابرت کیوساکی، ترجمه عسکری انتشارات طاهریان